کمند امیرسلیمانی : چند سالی است که عید برایم مفهومی ندارد حتی دلم نمیخواهد کار خاصی انجام دهم. فقط سعی میکنم از تعطیلات و خلوتی شهر استفاده کنم.
کمتر خانوادهای را در هنر پیدا میکنید که ترکیب کاملی از پدر، پسر و دختر بازیگر در کنار هم و صدالبته موفق هم باشند. خانواده امیرسلیمانی در این زمینه برای خودش یک استثناست. حضور آنها برای سفره هفتسین در حالی شکل گرفت که جناب امیرسلیمانی بزرگ بعد از هفت سال دوری از ایران به سرزمین مادری بازگشته تا نهتنها شروعی دوباره را رقم بزند بلکه عید امسال جمع صمیمی این خانواده هنرمند، رونق گذشته را بگیرد.
تقسیم روز اول عید
تا سالها پیش که همه بزرگان خانواده حضور داشتند و برخی از عزیزان از بین ما نرفته بودند، عید را خیلی دوست داشتم. روز اول عید برای ما خیلی عزیز بود. نصف روز را خانه یک مادربزرگم میگذراندیم و نصف دیگر را در خانه مادربزرگ دیگرم. همه خانواده دور هم جمع میشدیم. نو شدن، عیدی دادن و عیدی گرفتن یا سالهایی که از قبل برنامهریزی میکردیم که به مسافرت برویم، تقسیم وظیفه و برای عیدمان برنامهریزی میکردیم. خاطرات خیلی قشنگی بودند.
لذت حال و هوای بهاری
چند سالی است که عید برایم مفهومی ندارد حتی دلم نمیخواهد کار خاصی انجام دهم. فقط سعی میکنم از تعطیلات و خلوتی شهر استفاده کنم. متاسفانه چند سالی است که اینگونه سپری میشود و هیچ برنامه خاصی برای ایام عید ندارم. امیدوارم چند سال آینده این انگیزه در من به وجود بیاید که عید را دوست داشته باشم.
تبریکهای تلفنی به جای دید و بازدید
به نظر مهمترین سنتی که در عید وجود دارد، دید و بازدید است که متاسفانه امروزه از بین رفته است؛ به نصف بیشتر آشنایان خود با یک پیامک تبریک عید میگویید، به برخی دیگر هم زنگ میزنید و آنهایی هم که به منزلشان میخواهید بروید، از قبل تلفنی اطلاع میدهید و اگر تلفن روی پیغامگیر برود به همان تبریک تلفنی اکتفا کرده و دیگر بازدید حضوری نمیروید.
آمدیم نبودید رفتیم
قدیمها که به دید و بازدید میرفتیم، پدر همیشه یکسری کارت داشت و اگر به منزل آشنایی میرفتیم که نبودند، روی کارت مینوشت «آمدیم، نبودید» و به داخل خانه آنها میانداخت و سراغ منزل یک آشنای دیگر میرفتیم. این برای من خیلی هیجانانگیز بود. چند روز از ایام عید از صبح با ذوق بلند میشدیم و به دید و بازدید از اقوام میپرداختیم.
سپند امیرسلیمانی خاطره صندلی عیدی
خانه مادربزرگم یک صندلی عیدی وجود داشت. رفتن به خانه مادربزرگم و آن صندلی عیدی و اینکه بزرگترها به کوچکترها عیدی میدادند، هنوز پررنگترین خاطره ذهن من از عید آن سالهاست.
شمال بعد از تحویل سال
هفت یا هشت سالی است که دقیقا بعد از لحظه سال تحویل، حالا هر ساعتی که باشد، راهی شمال میشوم و همیشه ایام عید شمال هستم.
نوروزهای کودکی من
واقعا عیدهای الان شبیه عیدهای قدیم نیست. فضا و شرایط تغییر کرده است. یکسری خاطرات بچگی در ذهن آدم وجود دارد که هیچوقت پاک نمیشود. وقتی به خاطرات نوروز دوران کودکیام فکر میکنم، همیشه با خودم میگویم عید آن چیزی است که در خاطرات من حک شده است. همه دور هم بودیم و عزیزانمان را از دست نداده بودیم.
عاشق سرپایینی بهار
من هم مثل کمند، عاشق فصل بهار هستم و بهشدت حال و هوای بهار و نو شدن طبیعت و زندگی را دوست دارم. به این موقع از سال که میرسیم مثل این میماند که دیگر آخرهای یک سربالایی هستی و به قله و بعدش هم سرپایینی نزدیک میشوی.
دور از دعوای خواهر و برادری
خدا را شکر امسال دوباره همه دور هم جمع شدهایم و از امسال دوباره همگی سال نو کنار همدیگر هستیم. برای بعضیها این موضوع کمی عجیب است چون قبلا برایم پیش آمده است اما ما یک خانواده کاملا متحد هستیم. برای اکثر خواهرها و برادرها پیش میآید که با هم بحث و جدل داشته باشند اما من آخرین باری که با کمند بحثی داشتم را به یاد ندارم.
همیشه اگر موقعیت یا شرایطی پیش بیاید که از صحبت یا کار همدیگر ناراحت شویم، آنقدر با هم صمیمی هستیم که همان لحظه در مورد این ناراحتی به وجود آمده صحبت میکنیم. خدا را شکر هیچوقت قهر و کدورتی بینمان پیش نیامده است. این چند سال که پدر ایران نبودند و از عیدی من هم خبری نبود ولی دیگر امسال باید جبران کنند.
سعید امیرسلیمانی شروعی پر از امیدواری
من عید را خیلیخیلی دوست دارم. همیشه آدمها قبل از شروع سال مدام با خودشان میگویند یعنی میشود در سال جدید چنین و چنان شود. یک امیدی در دل مردم بارور میشود که آنها را برای شروع دوباره آماده میکند. عید حسی در مردم ایجاد میکند که با عشق، سفره هفتسین را میچینند.
از زمانی که به یاد دارم همیشه سفره هفتسین داشتیم. مادرم سفره هفتسین پهن میکرد، فامیل و آشنایان میآمدند و ما برای عیددیدنی میرفتیم. حالا دیگر نوبت بچههاست که باید به من عیدی بدهند. البته بالاخره سر این موضوع با هم به توافق میرسیم.