
زندگی مقام معظم رهبری و همسرشان + تصاویر - بیوگرافی رهبران ، بیوگرافی سیاستمداران
کد مطلب : 96زمان مطالعه : 4 دقیقه
حاج محمد اسماعیل خجسته باقرزاده در مشهد کاسبی خوشنام بود که زمستان سال 1347 درگذشت. 4 سال قبل از این اتفاق صاحب دامادی شده بود که قرار بود بعدها به شخصیتی بسیار
خود سرکار خانم خجسته در سال 72 با نشریه انگلیسی زبان «محجوبه» (متعلق به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی) یک مصاحبه داشتند و در آن نکاتی از زندگی خانوادگی خودشان را بیان کردند. یک مصاحبه هم در روزنامه جمهوری اسلامی در سالگرد ترور ناموفق

این خانم محترم و متین معلم قرآن ما بود. آن روزها لباس او منحصر به فرد بود. گرچه چادر به سر نمی کرد اما حجاب کامل اسلامی داشت. مقنعه بلند او تا کمرش می رسید. این خانم شیوه ابداعی ویژه ای در تدریس قرآن داشت. چهره اش مملو از متانت و وقار بود. هنوز جلوی چشمانم هست و هرگز نمی توانم فراموشش کنم.»
در سال 1343 و زمان ازدواج، منصوره خجسته فقط 17 سال داشت. او را بانو خدیجه، مادر سید علی خامنه ای دیده بود و به پسر 25 ساله اش معرفی کرد. کاری که 5 سال پیش برای پسر اولش سید محمد انجام داده بود. در مجلس خواستگاری، حاج اسماعیل خجسته پذیرفت که دخترش به عقد طلبه تازه از قم برگشته ای درآید که تصمیم دارد در مشهد ساکن شود، آیت الله میلانی و دیگر بزرگان اهل علم مشهد او را می شناسند و تایید می کنند و به او علاقه دارند.»
مراسم عقد اوایل پاییز 1343 برگزار شد. مخارج عقد را خانواده عروس تقبل کرده بودند. مراسم در خانه پدر عروس برگزار شد و برایش کارت دعوتی هم چاپ و پخش کرده بودند. خطبه را آیت الله میلانی، مرجع تقلید مردم مشهد در آن زمان خواند. اولین خانه ای که این زوج در آن ساکن شدند، خانه شوهر خواهر آقای خامنه ای بود. دو اتاق با کرایه ماهی 60 تومان. خیلی زود همسر


در زمستان 1356

تلخ ترین خاطره خانم خجسته هم مربوط به زمان ترور ناموفق ایشان است؛ جایی که دو هفته بر بالین ایشان در بیمارستان قلب ماندند و پزشکان ترکش های بمب را که از سینه و شانه ایشان بیرون آورده بودند، به خانم خجسته دادند. خانم خجسته در خاطرات آن روزها از این تعریف می کنند که مقام معظم رهبری سراغ شهید بهشتی را می گرفته و اینکه چرا به او سر نزده است (خبر انفجار هفتم تیر را که فردای ترور ناموفق آقای خامنه ای بود به ایشان نداده بودند) و اینکه «بارها وضع ایشان نگران کننده شد... این بخش کمی از خاطرات آن روزهای من است. همه آن نگرانی ها و اضطراب ها نه در یادماندنی است و نه نوشتنی.»